سکوت غم در اسارت/ روزی که خبر ارتحال امام، فرزندان خمینی را در ماتم فرو برد
روز رحلت امام و سکوت غمباری که تمام آسایشگاه را فرا گرفته بود، ما خودمان رادیوی مخفی داشتیم ولی رادیو عراق هم در آسایشگاه خبر تلخ ارتحال امام راحل را پخش کرد، هزار و ۷۰۰ نفر اسیر بودیم از آن روزی که خبر پخش شد تا چندین روز هیچ کس حرفی نمیزد و همه خشک شدند حتی در عراقیها هم سکوت بود.
یادگاران جبهه و جنگ گنجینهای پر از خاطرات هستند که درسهایی از جنس ایثار و یک دنیا حرف نگفته به همراه دارند.
هر چه از آن دوران و ایثار و ازخودگذشتگی بزرگمردان حماسهساز بگوییم کم گفتیم و جالب این است هر بار به سراغشان میرویم حرفناگفتهی زیادی دارند گه بازگو کردن آن برای نسلهای آینده هزاران درس است.
سردار علی فردوس آزاده و جانباز ۷۰ درصد دوران دفاع مقدس رفتیم که سالها در اسارت بوده و حتی دشمن نیز او را شناسایی کرده و برای سرش جایزه تعیین کرده بود.
این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه سال ۵۹ از طریق بسیج وارد جبهه شدم، ابتدا فرمانده گردان بودم ولی بعد از عملیات والفجر مقدماتی فرمانده تیپ یک لشکر ۲۵ کربلا شدم، میگوید: در عملیات مختلفی حضور داشتم که در یک عملیات چشم راستم را از دست دادم.
از ایثارگریها و شجاعت این رزمنده هر چه بگوییم کم گفتیم در این گزارش او به ماجرای اسارتش اشاره میکند و میگوید: بعد از گذشت ۱۱ ماه از عملیات والفجر۶ و خیبر که برگشتیم برای شناسایی، به منطقه سومار کرمانشاه اعزام شدیم که در آن عملیات شهید طوسی هم حضور داشتند.
قبل از اینکه به شناسایی برویم شهید طوسی گفت؛ «شب قبل در خواب پیامبر(ص) را دیدم که چهار تا سیب را به دو نفر داد و خوردند و دو نفر دیگر سیب را نصفه گذاشتند»… دلش شور میزد،کمی بعد به اتفاق شهید حسن ناطق و شهید اصغری و آقای حسین عباسعلیپور راه افتادیم که دشمن به ما کمین زد.
ما برای شناسایی عملیات رفته بودیم ولی دشمن به ما کمین زد و از روی تخته سنگی به سمت ما تیر زدند که به پا، دست و پشتم خورد آن روز صحنههای دردناکی را مقابل چشمانم دیدم و ۵ ساعت یک پا مرا کشاندند و تحویل عراقیها دادند.
از چهار نفری که برای شناسایی عملیات رفتیم دو نفر شهید شدند و من و عباسعلیپور به اسارت درآمدیم از سالهای اسارت و مشکلاتی که با آن مواجه بودیم بهتر است نگویم ولی سعادت شهادت نداشتیم و بالاخره بعد از حدود ۶ سال اسارت آزاد شدیم.
در رادیو عراق مرا با اسم مستعار علی موحد میشناختند و نمیدانستند علی فردوس هستم چون به من لقب ژنرال یک چشم خمینی داده بودند و برای سرم جایزه گذاشته بودند به همین دلیل در اسارت خودم را سرباز معرفی کردم.
درباره خبر رحلت حضرت امام خمینی (ره) از ایشان میپرسم که آقای فردوس میگوید؛ روز رحلت امام راحل و سکوت غمباری که تمام آسایشگاه را فرا گرفته بود، ما خودمان رادیوی مخفی داشتیم ولی رادیو عراق هم در آسایشگاه خبر تلخ ارتحال امام راحل را پخش کرد.
هزار و ۷۰۰ نفر اسیر بودیم از آن روزی که خبر پخش شد تا چندین روز هیچ کس حرفی نمیزد و همه بهت زده بودیم حتی در بین عراقیها هم سکوت بود؛ آن روزها نمیدانستیم فریاد بزنیم یا زار زار گریه کنیم و این خبر تلخ همه ما را در ماتم فرو برد حتی یادآوریش برایم عذابآور است.
این رزمنده دفاع مقدس ۲۸ دی سال ۶۳ اسیر شد و با مرحوم ابوترابی زمان اسارت بود و بعد از ۶ سال اسارت بعثیها سال ۶۹ به همراه اسرا آزاد شد.