• 23 نوامبر 2021
  • دسته‌بندی: خبر ویژه
  • کد خبر: 90216214
  • خبرنگار : 2
  • پ

رابطه اندیشه سیاسی کنفوسیوس با نظم و توسعه اقتصادی جمهوری خلق چین

آنچه در این زمینه می توان گفت چین با سابقه و تاریخ پربار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کنفوسیوسی خود در دوره‌ای، دچار افول و اضمحلال شده و در اثنای جنگ‌های داخلی و خارجی و فضای سیاسی بین‌ المللی حاکم، زمینه رشد و به قدرت رسیدن حزب کمونیست با رهبری مائوتسه تونگ فراهم نمود. اما اتفاقاتی که در دوران مائو در چین بوقوع پیوست، اصلاحات را به امری اجتناب‌ ناپذیر تبدیل کرد و چین را به بازنگری در امور داخلی تشویق نمود. که منجر به چنین توسعه اقتصادی گردید.

جمهوری خلق چین، کشوری در آسیای شرقی، پر جمعیت‌ ترین کشور و چهارمین کشور پهناور جهان بعد از روسیه، کانادا و آمریکا است. این کشور قرن ها تحت آموزش کنفوسیوس مشهورترین فیلسوف، نظریه پرداز چین باستان بود. عمده ترین کار این نظریه پرداز سیاسی هر آنچه از فرزانگان کهن برگزیده می شناخت گردآوری نمود و بر مبنای این میراث یک نظام جامع فلسفی بنا نهاد.

این فلسفه بیش از بیست قرن چراغ راه ملت چین بوده است. بطوریکه توانسته عادات و تفکر ملت چین را شکل ببخشد. وی برای این کار از اصلاح نامها استفاده کرده که به طور کامل شرح داده شد( یولان، ۱۳۸۰). جامعه مورد نظر او در واقع خانواده ای بزرگ است که بر ساختاری سلسله مراتبی، مشتمل بر روابط پنج گانه فرمانروا و فرمانبردار، پدر با فرزند، شوهر با زن، برادر بزرگتر با برادر کوچکتر و دوست با دوست مبتنی است.

کنفوسیوس تربیت را یک جریان دموکراتیک می داند(بی ناس، ۱۳۴۵). در این جامعه انسان ها به یکدیگر احترام می گذارند و به همدیگر عشق می ورزند، کنفوسیوس جامعه و انسان آرمانی آن را جامعه ای می داند که به اعتدال رسیده باشد(کاظم زاده، ۱۳۶۷) از نظر کنفوسیوس در یک حکومت نیک باید سه هدف اساسی مدنظر باشد. مواد غذایی باید به فراوانی فراهم شود، سپاه باید منظم و درستکار باشد و اعتماد مردم به حکومت باید کامل باشد. اندیشه کنفوسیوس اندیشه ی انسان محور است. وی اولین گام برای شناخت و کشف اصول و مبانی سیاست را شناخت و تحلیل انسان می داند و هدف او رستگاری انسان و اعتقاد داشت بدون مطالعه آیین ها، انسان نخواهد توانست بر پایگاهی استوار دست یابد(ادلر، ۱۳۸۶).

تعلیمات کنفوسیوس بر جوامع چین تحت رهبری مائو تئوریسین مارکسیسم- لنینیسم و سیاست‌ مدار انقلابی کمونیست هم سایه افکنده بود. مائو، جمهوری خلق چین را در سال ۱۹۴۹ بنا نهاد و تا پایانِ عمر، در راس آن قرار گرفت. برداشت مائو از مارکسیسم علاوه برنقش برجسته دهقانان و روستاییان در انقلاب کارگری به اهمیت فرهنگ به عنوان عنصری که می‌تواند بر اقتصاد تأثیر گذار باشد، نیز تأکید می داشت.

او یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های سیاسی قرن بیستم به حساب می آید که با تکیه بر فرهنگ سنتی کنفوسیوس که گفته بود در سنت جامعه فاسد تمدن و اخلاق انسانی را نابود می کند، اما این نه به دلیل جامعه است، بلکه به علت وجود قوانین ناقص و نادرست حاکم بر جامعه است(هیوم، ۱۳۶۹) مائو اقتصاد مارکسی چینی را بر اساس نظم تعریف کرد و معروف نمود که معروف به مائویسیم است، مائوئسیم توانست چین را از قید استعمار آزاد و تغییراتی اساسی ایجاد نماید. هرچند این کشور متاثراز تحولات چند دهه اخیر در جهان پس از فروپاشی شوروی در۱۹۹۱، اقدام به اصلاحات اقتصادی نمود، که شگفت‌ انگیزترین تحولات اقتصادی را در پی داشت اما همچنان به آموزش های مائو-کنفوسیوسی ارج مینهد.

امروز، این تحولات، موضوع بحث بسیاری از محافل دانشگاهی و مراکز مطالعاتی دنیا است و نوشته های بسیاری در این زمینه به چاپ رسیده. آنچه در این زمینه می توان گفت چین با سابقه و تاریخ پربار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کنفوسیوسی خود در دوره‌ای، دچار افول و اضمحلال شده و در اثنای جنگ‌های داخلی و خارجی و فضای سیاسی بین‌ المللی حاکم، زمینه رشد و به قدرت رسیدن حزب کمونیست با رهبری مائوتسه تونگ فراهم نمود. اما اتفاقاتی که در دوران مائو در چین بوقوع پیوست، اصلاحات را به امری اجتناب‌ ناپذیر تبدیل کرد و چین را به بازنگری در امور داخلی تشویق نمود. که منجر به چنین توسعه اقتصادی گردید.

البته رابطه اخلاقیات نظم گرایان سنتی کنفوسیوسی چین در این تحولات را میتوان در لابلای توسعه اقتصادی چین مورد بررسی قرار داد. که موضوع این پژوهش است و در قالب این سوال مطرح می گردد، اندیشه سیاسی کنفوسیوسی چه رابطه ای با نظم سیاسی و در نهایت با توسعه اقتصادی جمهوری خلق چین دارد؟ که در فرضیه با توجه به متغیر مستقل اندیشه سیاسی کنفوسیوسی، متغیر مداخلگر “نظم” همچنین متغیر وابسته توسعه اقتصادی جمهوری خلق چین، که می توان گفت با مرگ مائو در ۱۹۷۶ چین در میانه انقلاب فرهنگی ای که مائو یک دهه قبل، آن را آغاز کرده بود (رونالدکوز، نینگ وانگ، ۱۳۹۸) به بینشی ترکیبی از میراث اقتصادی مائو و فرهنگی چین باستان متاثر از آموزش های کنفوسیوسی با تکیه بر نظم ترجیع‌ بند اقتصاد و سیاست چین رسانید تا یکی از بزرگ‌ترین تحول اجتماعی جهان رقم زده شود.

این تحول عظیم را میتوان با تکیه بر چارچوب‌های نظری اندیشه نهادگرایی مورد بررسی قرار داد که مسلما در توضیح تحولات اجتماعی، با تأکید بر ساخت اجتماعی و نهادی که اقتصاد در چارچوب آن عمل می‌کند و با بهره‌گیری از منطق اقتصاد سیاسی صورت‌بندی روشن و قابل درکی را از تحولات اجتماعی ارائه می‌دهد.

برچسب‌ها: